گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه امام علی علیه سلام
جلدششم
فصل هشتم : نبرد



8 / 1 دعای امام ، پیش از نبرد

فصل هشتم : نبرد8 / 1دعای امام ، پیش از نبردتاریخ الطبری به نقل از زید بن وَهْب جهنی : در صبحگاه چهارشنبه ، علی علیه السلام به سوی ایشان تاخت و به میدانشان شتافت و گفت : «بار خدایا! ای پروردگار آسمان برافراشته نگاهداشته در هم پیچیده ، که آن را کاستی گاهِ شب و روز کردی و گذرگاه مِهر و ماه نمودی و جای فرودِ ستارگان ساختی و ساکنانش را دسته ای از فرشتگان گردانیدی که از عبادت ، خسته و آزرده نمی شوند! ای پروردگار این زمین که آن را قرارگاه مردم و حشرات و چارپایان و آفریدگان بزرگِ بی شمارت ، از پیدا و پنهان ، ساخته ای! ای پروردگار آن کِشتی که به سودِ مردم ، در دریا روان است! ای پروردگار ابری که میان آسمان و زمین رام گشته است! ای پروردگار دریای لبریز که جهان را در بر دارد! ای پروردگار کوه های استوار که آنها را لنگرهای زمین و توشه[ گاه]های آفریدگان قرار دادی! اگر ما را بر دشمنمان چیره کردی ، از تجاوز دورمان دار و بر حق استوارمان گردان ؛ و اگر ایشان را بر ما پیروز کردی ، مرا شهادت نصیب فرما و باقی مانده یارانم را از فتنه نگاه دار!» . [ در البدایه و النهایه افزوده شده است :] سپس علی علیه السلام پیش تاخت ، در حالی که خود همراه اهل مدینه در قلب سپاه بود و آن روز ، جناح راست را عبد اللّه بن بدیل ، جناح چپ را عبد اللّه بن عبّاس و [ دسته] قاریان را عمّار بن یاسر و قیس بن سعد فرماندهی می کردند و سپاهیان زیر پرچم ایشان بودند . پس علی علیه السلام ، آنان را به سوی سپاهِ [ معاویه ]به انبوهی پیش بُرد .

.


ص: 8

الإمام علیّ علیه السلام یَومَ صِفّینَ : اللّهُمَّ إلَیکَ رُفِعَتِ الأَبصارُ ، وبُسِطَتِ الأَیدی ، ونُقِلَتِ الأَقدامُ ، ودَعَتِ الأَلسُنُ ، وأفضَتِ القُلوبُ ، وتُحوکِمَ إلَیکَ فِی الأَعمالِ ، فَاحکُم بَینَنا وبَینَهُم بِالحَقِّ وأنتَ خَیرُ الفاتِحینَ . اللّهُمَّ إنّا نَشکو إلَیکَ غَیبَهَ نَبِیِّنا وقِلَّهَ عَدَدِنا وکَثرَهَ عَدُوِّنا وتَشَتُّتَ أهوائِنا وشِدَّهَ الزَّمانِ وظُهورَ الفِتَنِ . أعِنّا عَلَیهِم بِفَتحٍ تُعَجِّلُهُ ، ونَصرٍ تُعِزُّ بِهِ سُلطانَ الحَقِّ وتُظهِرُهُ . (1)

عنه علیه السلام فی دُعائِهِ عِندَ ابتِداءِ القِتالِ یَومَ صِفّینَ لَمّا زَحَفوا بِاللِّواءِ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم لا حَولَ ولا قُوَّهَ إلّا بِاللّهِ العَلِیِّ العَظیمِ ، اللّهُمَّ إیّاکَ نَعبُدُ وإیّاکَ نَستَعینُ ، یا اللّهُ یا رَحمنُ یا رَحیمُ ، یا أحَدُ یا صَمَدُ یا إلهَ مُحَمَّدٍ ، إلَیکَ نُقِلَتِ الأَقدامُ ، وأفضَتِ القُلوبُ ، وشَخَصَتِ الأَبصارُ ، ومُدَّتِ الأَعناقُ ، وطُلِبَتِ الحَوائِجُ ، ورُفِعَتِ الأَیدی ، اللّهُمَّ افتَح بَینَنا وبَینَ قَومِنا بِالحَقِّ وأنتَ خَیرُ الفاتِحینَ . ثُمَّ قالَ : لا إلهَ إلَا اللّهُ وَاللّهُ أکبَرُ ثَلاثا . (2)

.

1- .وقعه صفّین : ص 231 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 461 ح 399 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 5 ص 176 کلّها عن عبد الواحد بن حسّان العجلی عمّن حدّثه .
2- .مهج الدعوات : ص 127 ، وقعه صفّین : ص 477 عن جابر بن عُمیر الأنصاری ؛ شرح نهج البلاغه : ج 2 ص 211 ، ینابیع المودّه : ج 2 ص 11 وزاد فیها «اللهمّ إنّا نشکو إلیک غیبه نبیّنا ، وکثره عدوّنا ، وتشتّت أهوائنا» قبل «اللهمّ افتح» وراجع کتاب سلیم بن قیس : ج 2 ص 902 ح 59 .

ص: 9

امام علی علیه السلام در نبرد صِفّین : بار خدایا! به سوی تو چشم ها فراز آمده ، دست ها گشوده شده ، گام ها به پویه درافتاده ، زبان ها فراخوان گشته ، دل ها کشیده شده و داوریِ کارها به تو واگذار گشته است . پس میان ما و ایشان به حق داوری کن ، که تو بهترینِ داورانی! بار خدایا! نزد تو شکایت می آوریم از نبودن پیامبرمان ، اندکیِ شمارمان ، بسیاریِ دشمنمان ، پراکندگیِ گرایش هایمان ، دشواریِ روزگار ، و پیدایش فتنه ها! ما را مدد فرمای به پیروزیِ شتابنده و نصرتی که با آن ، حکومت حق را شُکوه و چیرگی می بخشی .

امام علی علیه السلام در دعایش به هنگام آغاز جنگ صِفّین و پیش راندنِ پرچم ها : «به نام خداوند بخشنده مهربان . هیچ نیرو و توانی نیست ، مگر با اتّکا به خداوند والای بزرگ! بار خدایا! تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم . ای خدا ، ای رحمان ، ای رحیم ، ای یکتا ، ای بی نیازِ نیازبرآور ، ای معبودِ محمّد! به سویت گام ها در پویه ، دل ها کشیده شده ، دیدگان خیره ، گردن ها افراشته ، نیازها طلبیده ، و دست ها برآورده شده اند . بار خدایا! میان ما و دشمن ما به حق داوری کن ، که تو بهترینِ داورانی!» . سپس سه بار گفت : «لا إله إلّا اللّه و اللّه اکبر!» .

.


ص: 10

8 / 2الأَمرُ بِالقِتالِالأخبار الطوال :لَمَّا انسَلَخَ المُحَرَّمُ بَعَثَ عَلِیٌّ مُنادِیا ، فَنادی فی عَسکَرِ مُعاوِیَهَ عِندَ غُروبِ الشَّمسِ : إنّا أمسَکنا لِتَنصَرِمَ الأَشهُرُ الحُرُمُ ، وقَد تَصَرَّمَت ، وَإنّا نَنبِذُ إلَیکُم عَلی سَواءٍ ، إنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الخائِنینَ . (1)

تاریخ الطبری عن جعفر بن حذیفه :مَکَثَ النّاسُ حَتّی إذا دَنَا انسِلاخُ المُحَرَّمِ أمَرَ عَلِیٌّ مَرثَدَ بنَ الحارِثِ الجُشَمِیَّ ، فَنادی أهلَ الشّامِ عِندَ غُروبِ الشَّمسِ : ألا إنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ یَقولُ لَکُم : إنّی قَدِ استَدَمتُکُم لِتُراجِعُوا الحَقَّ وتُنیبوا إلَیهِ ، وَاحتَجَجتُ عَلَیکُم بِکِتابِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ ، فَدَعَوتُکُم إلَیهِ ، فَلَم تَناهَوا عَن طُغیانٍ ، ولَم تُجیبوا إلی حَقٍّ ، وإنّی قَد نَبَذتُ إلَیکُم عَلی سَواءٍ ، إنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الخائِنینَ . فَفَزِعَ أهلُ الشّامِ إلی اُمَرائِهِم ورُؤَسائِهِم ، وخَرَجَ مُعاوِیَهُ وعَمرُو بنُ العاصِ فِی النّاسِ یُکَتِّبانِ الکَتائِبَ ویُعَبِّیانِ النّاسَ ، وأوقَدُوا النِّیرانَ ، وباتَ عَلِیٌّ لَیلَتَهُ کُلَّها یُعَبِّی النّاسَ ، ویُکَتِّبُ الکَتائِبَ ، ویَدورُ فِی النّاسِ یُحَرِّضُهُم . (2)

8 / 3تَحریضُ الإِمامِ أصحابَهُ عَلَی القِتالِتاریخ دمشق عن ابن عبّاس :عَقِمَ النِّساءُ أن یَأتینَ بِمِثلِ أمیرِ المُؤمِنینَ عَلِیِّ ابنِ أبی طالِبٍ ، وَاللّهِ ما رَأَیتُ ولا سَمِعتُ رَئیسا یوزَنُ بِهِ ، لَرَأَیتُهُ یَومَ صِفّینَ وعَلی رَأسِهِ عِمامَهٌ قَد أرخی طَرَفَیها کَأَنَّ عَینَیهِ سِراجا سَلیطٍ وهُوَ یَقِفُ عَلی شِرذِمَهٍ یَحُضُّهُم حَتَّی انتَهی إلَیَّ وأنَا فی کَنَفٍ مِنَ النّاسِ فَقالَ : مَعاشِرَ المُسلِمینَ ! استَشعِرُوا الخَشیَهَ ، وغُضُّوا الأَصواتَ ، وتَجَلبَبُوا السَّکینَهَ ، وَاعمَلُوا الأَسِنَّهَ ، وأقلِقُوا السُّیوفَ قَبلَ السِّلَّهِ ، وَاطعُنُوا الرّخرِ (3) ، ونافِحوا بِالظُّبا ، وصِلُوا السُّیوفَ بِالخُطا ، وَالنِّبالَ بِالرِّماحِ ، فَإِنَّکُم بِعَینِ اللّهِ ومَعَ ابنِ عَمِّ نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله . عاوِدُوا الکَرَّ ، وَاستَحیوا مِنَ الفَرِّ ؛ فَإِنَّهُ عارٌ باقٍ فِی الأَعقابِ وَالأَعناقِ ، ونارٌ یَومَ الحِسابِ ، وطیبوا عَن أنفُسِکُم أنفُسا ، وَامشوا إلَی المَوتِ أسحُحا 4 ، وعَلَیکُم بِهذَا السَّوادِ الأَعظَمِ ، وَالرِّواقِ المُطَنَّبِ (4) ، فَاضرِبوا ثَبَجَهُ (5) ؛ فَإِنَّ الشَّیطانَ راکِبٌ صَعبَهُ ، ومُفرِشٌ ذِراعَیهِ ، قَد قَدَّمَ لِلوَثبَهِ یَدا ، وأخَّرَ لِلنُّکوصِ رِجلاً ، فَصَمدا صَمدا حَتّی یَتَجَلّی لَکُم عَمودُ الدّینِ «وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَکُمْ وَ لَن یَتِرَکُمْ أَعْمَلَکُمْ» (6) . (7)

.

1- .الأخبار الطوال : ص 171 .
2- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 10 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 370 ، مروج الذهب : ج 2 ص 387 ، البدایه والنهایه : ج 7 ص 260 ولیس فیهما من «ففزع . . .» وکلّها نحوه ؛ وقعه صفّین : ص 203 عن عمر بن سعد .
3- .کذا فی المصدر ، وفی نهج البلاغه : «الشَّزْر» . والطَّعن الشَّزْر : ما کان عن یمین وشمال (لسان العرب : ج 4 ص 404 «شزر») .
4- .فی المصدر: «المطَیَّب» ، والصواب ما أثبتناه کما فی مختصر تاریخ دمشق والمصادر الاُخری .
5- .ثَبجَه : وسطه ومعظمه (النهایه : ج 1 ص 206 «ثبج») .
6- .محمّد : 35 .
7- .تاریخ دمشق : ج 42 ص 460 ، مروج الذهب : ج 2 ص 389 ، عیون الأخبار لابن قتیبه : ج 1 ص 110 ؛ نهج البلاغه : الخطبه 66 وفیه من «معاشر المسلمین» ، خصائص الأئمّه علیهم السلام : ص 75 ، بشاره المصطفی : ص 141 کلّها نحوه .

ص: 11



8 / 2 فرمانِ نبرد

8 / 3 تشویق کردن یاران برای نبرد

8 / 2فرمانِ نبردالأخبار الطوال :آن گاه که محرّم به پایان رسید ، علی علیه السلام آوازگَری فرستاد و او به هنگام غروب خورشید ، در اردوگاه معاویه ندا در داد : «همانا ما دست [ از نبرد ]بداشتیم تا ماه های حرام به فرجام رسند ؛ و اکنون چنین شده است و ما همگی به شما اعلام جنگ می کنیم ، که خدا خیانت پیشگان [ در پیمان] را دوست ندارد» .

تاریخ الطبری به نقل از جعفر بن حُذَیفه : سپاهیان درنگ ورزیدند تا آن که فرجامِ ماه محرّم نزدیک شد و علی علیه السلام به مرثد بن حارث جشمی فرمان داد [ تا ندا در دهد ]و او هنگام غروب آفتاب ، شامیان را ندا در داد : هلا که امیر مؤمنان به شما می گوید : «همانا با شما مدارا کردم تا به سوی حق باز آیید و توبه کنید . کتاب خداوند عز و جل را بر شما حجّت آوردم و به آن فرا خواندمتان ؛ امّا از سرکشی دست نکشیدید و حق را اجابت نکردید . من به شما اعلام جنگ می کنم . که خدا خیانت پیشگان را دوست ندارد» . سپس شامیان ، غوغاگرانه به امیران و سَرانِ خویش پناه آوردند . معاویه و عمرو بن عاص برون شدند و فوج ها را آراستند و سپاه را آماده ساختند و آتش ها برافروختند . علی علیه السلام [ نیز] سراسرِ شب را به آماده سازی سپاه و فوج آرایی پرداخت و خود در میان ایشان می گشت و به نبرد تشویقشان می کرد .

8 / 3تشویق کردن یاران برای نبردتاریخ دمشق به نقل از ابن عبّاس : زنان ناتوان اند که فرزندی همچون امیر مؤمنان علی بن ابی طالب بیاورند . خدای را سوگند ، هیچ امیری را همسنگِ او ندیده ام و نشنیده ام . همانا او را در جنگ صِفّین دیدم که بر سرش دستاری بود در دو سویش آویخته ، چشمانش گویی خورشیدی بود بس پرفروغ! [ و دیدم که ]بر سرِ گروهی ایستاده ، ایشان را [ به جنگ] بر می انگیخت تا آن گاه که به من رسید که در سویی از سپاه بودم . پس گفت : «ای گروه های مسلمان! پروا[ ی خدا] را جامه خود سازید ، آواهاتان را فرو آورید ، لباس وقار بر تن بپوشید ، سرنیزه ها را در کار بگیرید ، شمشیرها را پیش از بیرون کشیدن [ از نیام] بجنبانید ، از چپ و راست نیزه بزنید ، با لبه تیز شمشیر بجنگید ، شمشیرها را به گام ها و تیرها را به نیزه ها برسانید ، که شما در محضر خدا و همراه پسر عموی پیامبرش هستید . پیاپی هجوم بَرید و از گریختن شرم کنید ، که گریز از جنگ ، ننگ است برای بازماندگان و در عهده [ ی آنان] و [ نیز ]آتش است در روزی که حساب به میان آید . با میل و رغبت جانفشانی کنید و سبُکبارانه به سوی مرگ روید . بر شما باد [ تاختن ]به این سیاهیِ انبوه (سپاه شامیان ) و سراپرده افراشته با ریسمان ها (خیمه معاویه )! پس بلندایِ آن را ضربه زنید ، که شیطان بر [ مَرکب] نا رامِ آن سوار شده و بازوانش را گسترده و برای بَرجَستن دست پیش آورده و برای گریختن پا پَس نهاده است . پس سخت آهنگِ جنگ [ با او و یارانش] کنید تا ستون دین برای شما جلوه گر شود ، «که شما برترید و خداوند با شماست و هرگز [ پاداشِ] کردارتان را نمی کاهد» .

.


ص: 12

الکافی عن مالک بن أعین :حَرَّضَ أمیرُ المُؤمِنینَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ النّاسَ بِصِفّینَ فَقالَ : إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ دَلَّکُم عَلی تِجارَهٍ تُنجیکُم مِن عَذابٍ ألیمٍ ، وتُشفی بِکُم عَلَی الخَیرِ : الإِیمانِ بِاللّهِ وَالجِهادِ فی سَبیلِ اللّهِ ، وجَعَلَ ثَوابَهُ مَغفِرَهً لِلذَّنبِ ، ومساکِنَ طَیِّبَهً فی جَنّاتِ عَدنٍ ، وقالَ عَزَّ وجَلَّ : «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُم بُنْیَنٌ مَّرْصُوصٌ» (1) . فَسَوّوا صُفوفَکُم کَالبُنیانِ المَرصوصِ ، فَقَدِّمُوا الدَّارِعَ وأخِّرُوا الحاسِرَ ، وعَضّوا عَلَی النَّواجِذِ ؛ فَإِنَّهُ أنبی لِلسُّیوفِ عَنِ الهامِ (2) ، وَالتَووا عَلی أطرافِ الرِّماحِ ؛ فَإِنَّهُ أموَرُ (3) لِلأَسِنَّهِ ، وغُضُّوا الأَبصارَ ؛ فَإِنَّهُ أربَطُ لِلجَأشِ وأسکَنُ لِلقُلوبِ ، وأمیتُوا الأَصواتَ ؛ فَإِنَّهُ أطرَدُ لِلفَشَلِ وأولی بِالوَقارِ ، ولا تَمیلوا بِرایاتِکُم ، ولا تُزیلوها ، ولا تَجعَلوها إلّا مَعَ شُجعانِکُم ؛ فَإِنَّ المانِعَ لِلذِّمارِ ، وَالصّابِرَ عِندَ نُزولِ الحَقائِقِ ، هُم أهلُ الحِفاظِ ... وَاعلَموا أنَّ أهلَ الحِفاظِ هُمُ الَّذینَ یَحُفّونَ بِرایاتِهِم ویَکتَنِفونَها ویَصیرونَ حِفافَیها ووَراءَها وأمامَها ، ولا یُضَیِّعونَها ؛ لا یَتَأَخَّرونَ عَنها فَیُسلِموها ، ولا یَتَقَدَّمونَ عَلَیها فَیُفرِدوها . رَحِمَ اللّهُ امرَأً واسی أخاهُ بِنَفسِهِ ، ولَم یَکِل قِرنَهُ إلی أخیهِ فَیَجتَمِعَ قِرنُهُ وقِرنُ أخیهِ ، فَیَکتَسِبَ بِذلِکَ اللّائِمَهَ ، ویَأتِیَ بِدَناءَهٍ ، وکَیفَ لا یَکونُ کَذلِکَ وهُوَ یُقاتِلُ الاِثنَینِ ؟ ! وهذا مُمسِکٌ یَدَهُ قَد خَلّی قِرنَهُ عَلی أخیهِ هارِبا مِنهُ یَنظُرُ إلَیهِ ، وهذا فَمَن یَفعَلهُ یَمقُتهُ اللّهُ ، فَلا تَعَرَّضوا لِمَقتِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ فَإِنَّما مَمَرُّکُم إلَی اللّهِ ، وقَد قالَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : «لَن یَنفَعَکُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذًا لَا تُمَتَّعُونَ إِلَا قَلِیلاً» (4) . وَایمُ اللّهِ ، لَئِن فَرَرتُم مِن سُیوفِ العاجِلَهِ لا تَسلَمونَ مِن سُیوفِ الآجِلَهِ ، فَاستَعینوا بِالصَّبرِ وَالصِّدقِ ؛ فَإِنَّما یَنزِلُ النَّصرُ بَعدَ الصَّبرِ ، فَجاهِدوا فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ ولا قُوَّهَ إلّا بِاللّهِ . (5)

.

1- .الصفّ : 4 .
2- .فی المصدر : «أنبأ للسیوف علی الهام» ، والصحیح ما أثبتناه کما فی بحار الأنوار نقلاً عن الکافی .
3- .مَارَ الشیء مَوْرا : اضطرب وتحرّک (لسان العرب : ج 5 ص 186 «مور») .
4- .الأحزاب : 16 .
5- .الکافی : ج 5 ص 39 ح 4 ، نهج البلاغه : الخطبه 124 وفیه من «فقدّموا الدارع . . .» ، وقعه صفّین : ص 235 عن عبد الرحیم بن عبد الرحمن عن أبیه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 562 ح 468 ؛ تاریخ الطبری : ج 5 ص 16 عن أبی عمره الأنصاری وکلّها نحوه .

ص: 13

الکافی به نقل از مالک بن اَعیَن : در صِفّین ، امیر مؤمنان درودهای خدا بر او باد سپاهیان را برانگیخته ، می فرمود : «همانا خداوند عز و جل شما را به تجارتی ره نموده است که از عذابی دردناک ، نجاتتان بخشد و در آستانه خیر قرارتان دهد . [ او ، شما را به ]ایمان به خدا و جهاد در راهش [ ره نموده ]و پاداش خویش را آمرزشِ گناه و [ تدارک بخشِ ]جایگاه هایی پاکیزه در بهشت های برین ساخته است.همو عز و جل فرموده: «همانا خداوند ، دوستار کسانی است که در راهش ، صفْ آراسته ، نبرد می کنند ، گویی بنیانی از سُرب هستند» . پس صف هاتان را چون بنیانی سُربی بیارایید ، زرهپوشان را پیش گمارید و بی زرهان را پشت سر قرار دهید و دندان ها را به هم بفشارید ، که این [ شیوه ]برای حفظ سرها از تیغه شمشیرها سودمندتر است . نیزه ها را چنان در اختیار گیرید ، که آسان تر به حرکت درآید و نگاه ها را به زیر اندازید ، که شما را دلیرتر می سازد و دل ها را آرام تر می کند و صداها را فرو بَرید ، که سستی را دورتر می راند و با وقارْ سازگارتر است و پرچم هاتان را خَم نکنید و [ از معرکه ]بیرون نبرید و آنها را جز به دلیرانتان نسپارید ، که [ افرادِ ]بازدارنده شما از پیشامدِ ناگوار ، و بردبار به گاهِ فرو باریدن بلاهای حقیقی ، [ همین] نگاهبانانِ پایدار هستند ... و بدانید که همین نگاهبانان پایدارند که پرچم هاشان را در برگرفته ، به خود می فشارند و پیرامون وفرا پشت و پیشاپیشِ آنها سیر می کنند و آنها را از دست نمی دهند . نه از آنها پس می افتند که واگذارشان کنند ، و نه از آنها پیشی می گیرند که تنهاشان گذارند . خداوند رحمت آورَد بر کسی که با جان خویش ، برادرش را یاری کند و حریفش را به برادرش وانگذارد تا هم حریف وی و هم حریف برادرش [ بر آن برادر ]یکجا یورش برند و از این رهگذر ، سرزنش نصیب خویش سازد و به فرومایگی درافتد . و چگونه چنین نباشد ، حال آن که آن برادر با دو تن نبرد می کند و او دست از نبرد شسته ، حریفش را با برادرش تنها نهاده ، خود از وی گریخته ، به او می نگرد؟ و هر که چنین کند ، خداوند بر او خشم می گیرد . پس خویشتن را در معرض خشم خداوند عز و جل قرار ندهید ، که گذارِ شما به سوی خداوند است و همو فرموده است : «اگر از مرگ یا قتل بگریزید ، آن گریز هرگز سودتان نمی بخشد و آن گاه ، جز اندکی ، [ از زندگی ]بهره نمی گیرید» . سوگند به خدا ، اگر از شمشیرهای دنیا بگریزید ، از شمشیرهای آخرت نمی توانید گریخت . پس ، از پایداری و راستی مدد جویید که پیروزی ، تنها در پی پایداری فرود می آید ؛ و برای خدا ، چنان که حقّ اوست ، جهاد کنید ، و هیچ نیرویی نیست ، جز با اتّکا به خداوند!» .

.


ص: 14

. .


ص: 15

. .


ص: 16

8 / 4الیَومُ الأَوَّلُ مِنَ القِتالِتاریخ الطبری عن القاسم مولی یزید بن معاویه :یَخرُجُ أهلُ العِراقِ أحَدَ عَشَرَ صَفّا ، فَخَرَجوا أوَّلَ یَومٍ مِن صِفّینَ فَاقتَتَلوا ، وعَلی مَن خَرَجَ یَومَئِذٍ مِن أهلِ الکوفَهِ الأَشتَرُ ، وعَلی أهلِ الشّامِ حَبیبُ بنُ مَسلَمَهَ ، وذلِکَ یَومُ الأَربَعاءِ ، فَاقتَتَلوا قِتالاً شَدیدا جُلَّ النَّهارِ ، ثُمَّ تَراجَعوا وقَدِ انتَصَفَ بَعضُهُم مِن بَعضٍ . (1)

مروج الذهب :وأصبَحَ عَلِیٌّ یَومَ الأَربَعاءِ وکانَ أوَّلُ یَومٍ مِن صَفَرَ فَعَبَّأَ الجَیشَ ، وأخرَجَ الأَشتَرَ أمامَ النّاسِ ، وأخرَجَ إلَیهِ مُعاوِیَهُ وقَد تَصافَّ أهلُ الشّامِ وأهلُ العِراقِ حَبیبَ بنَ مَسلَمَهَ الفِهرِیَّ ، وکانَ بَینَهُم قِتالٌ شَدیدٌ سائِرَ یَومِهِم ، وأسفَرَت عَن قَتلی مِنَ الفَریقَینِ جَمیعا ، وَانصَرَفوا . (2)

8 / 5الیَومُ الثّانی مِنَ القِتالِتاریخ الطبری عن القاسم مولی یزید بن معاویه فی ذِکرِ أحداثِ الیَومِ الثّانی مِنَ الحَربِ : خَرَجَ هاشِمُ بنُ عُتبَهَ فی خَیلٍ ورِجالٍ حَسَنٍ عَدَدُها وعُدَّتُها، وخَرَجَ إلَیهِ أبُو الأَعوَرِ ، فَاقتَتَلوا یَومَهُم ذلِکَ ، یَحمِلُ الخَیلُ عَلَی الخَیلِ ، وَالرِّجالُ عَلَی الرِّجالِ ، ثُمَّ انصَرَفوا وقَد کانَ القَومُ صَبَرَ بَعضُهُم لِبَعضٍ . (3)

.

1- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 12 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 371 ؛ وقعه صفّین : ص 214 وفیهما «صفر» بدل «صفّین» .
2- .مروج الذهب : ج 2 ص 387 .
3- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 12 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 371 نحوه ؛ وقعه صفّین : ص 214 .

ص: 17



8 / 4 روزِ نخست نبرد

8 / 5 روزِ دوم نبرد

8 / 4روزِ نخست نبردتاریخ الطبری از قاسم ، غلامِ یزید بن معاویه : عراقیان به میدان آمده ، یازده صف بستند . در روز نخستِ [ نبرد ]صفّین ، به میدان رفتند و جنگیدند . آن روز که چهارشنبه بود ، فرماندهِ عراقیان ، اشتر بود و فرماندهِ شامیان ، حبیب بن مسلمه . ایشان بیشینه روز را سخت جنگیدند ، آن گاه بازگشتند ، حال آن که هر یک از دو طرف ، به صورت برابر ، ضرباتی بر دیگر وارد کرده بودند .

مروج الذّهب :روز چهارشنبه ، نخستین روز از ماه صفر ، علی علیه السلام ، روز را با آراستنِ لشکر آغاز کرد و اَشتر را پیشاپیش سپاه به حرکت درآورد . معاویه [ نیز ]حبیب بن مسلمه فِهری را به میدان او فرستاد . شامیان و عراقیان ، صف به صف گشتند و میانشان نبردی سخت در سراسر آن روز در گرفت . هر دو سپاه کشتگان بسیار دادند و آن گاه ، بازگشتند .

8 / 5روز دوم نبردتاریخ الطبری به نقل از قاسم ، غلامِ یزید بن معاویه ، در بیان رویدادهای روز دوم نبرد : هاشم بن عُتبه با سواران و پیادگانی پُر شمار و با تجهیزات مناسب ، به میدان آمد. [ از آن سو] ابو اَعوَر به میدان وی شتافت و آن روز را به نبرد گذراندند ؛ سواره با سواره و پیاده با پیاده . سپس بازگشتند ، حال آن که برابرِ هم به خوبی پایداری ورزیده بودند .

.


ص: 18

مروج الذهب :فَلَمّا کانَ یَومُ الخَمیسِ وهُوَ الیَومُ الثّانی أخرَجَ عَلِیٌّ هاشِمَ بنَ عُتبَهَ بنِ أبی وَقّاصٍ الزُّهرِیَّ المِرقالَ وهُوَ ابنُ أخی سَعدِ بنِ أبی وَقّاصٍ ، وإنَّما سُمِّیَ المِرقالَ ؛ لِأَنَّهُ کانَ یُرقِلُ (1) فِی الحَربِ ، وکانَ أعوَرَ ذَهَبَت عَینُهُ یَومَ الیَرموکِ وکانَ مِن شیعَهِ عَلِیٍّ . . . فَأَخرَجَ إلَیهِ مُعاوِیَهُ أبَا الأَعوَرِ السُّلَمِیَّ وهُوَ سُفیانُ بنُ عَوفٍ وکانَ مِن شیعَهِ مُعاوِیَهَ وَالمُنحَرِفینَ عَن عَلِیٍّ ، فَکانَت بَینَهُمُ الحَربُ سِجالاً ، وَانصَرَفوا فی آخِرِ یَومِهِم عَن قَتلی کَثیرٍ . (2)

8 / 6الیَومُ الثّالِثُ مِنَ القِتالِتاریخ الطبری عن القاسم مولی یزید بن معاویه :خَرَجَ الیَومَ الثّالِثَ عَمّارُ بنُ یاسِرٍ ، وخَرَجَ إلَیهِ عَمرُو بنُ العاصِ ، فَاقتَتَلَ النّاسُ کَأَشَدِّ القِتالِ ، وأخَذَ عَمّارٌ یَقولُ : یا أهلَ العِراقِ !أ تُریدونَ أن تَنظُروا إلی مَن عادَی اللّهَ ورَسولَهُ وجاهَدَهُما ، وبَغی عَلَی المُسلِمینَ ، وظاهَرَ المُشرِکینَ ، فَلَمّا رَأَی اللّهَ عَزَّ وجَلَّ یُعِزُّ دینَهُ ویُظهِرُ رَسولَهُ أتَی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَأَسلَمَ ، وهُوَ فیما نَری راهِبٌ غَیرُ راغِبٍ ؟ ثُمَّ قَبَضَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ رَسولَهُ صلی الله علیه و آله ! فَوَاللّهِ ، إن زالَ بَعدَهُ مَعروفا بِعَداوَهِ المُسلِمِ ، وهَوادَهِ المُجرِمِ . فَاثبُتوا لَهُ وقاتِلوهُ فَإِنَّهُ یُطفِئُ نورَ اللّهِ ، ویُظاهِرُ أعداءَ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ . فَکانَ مَعَ عَمّارٍ زِیادُ بنُ النَّضرِ عَلَی الخَیلِ ، فَأَمَرَهُ أن یَحمِلَ فِی الخَیلِ ، فَحَمَلَ ، وقاتَلَهُ النّاسُ وصَبَروا لَهُ ، وشَدَّ عَمّارٌ فِی الرِّجالِ ، فَأَزالَ عَمرَو بنَ العاصِ عَن مَوقِفِهِ . (3)

.

1- .الإرقال : ضَربٌ من الخَبَب ؛ من قولهم : ناقه مِرقال ؛ أی مُسرعه . وهو لقب هاشم بن عتبه الزهری ؛ سُمّی به لشدّه اتّصافه بهذا الوصف (مجمع البحرین : ج 2 ص 725 «رقل») .
2- .مروج الذهب : ج 2 ص 387 .
3- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 12 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 371 ؛ وقعه صفّین : ص 214 وراجع مروج الذهب : ج 2 ص 388 .

ص: 19



8 / 6 روزِ سوم نبرد

مروج الذّهب :در دومین روز نبرد که پنج شنبه بود ، علی علیه السلام ، هاشم بن عُتْبه بن ابی وقّاص زُهْریِ مِرقال را به میدان فرستاد ؛ همو که برادرزاده سعد بن ابی وقّاص بود و از آن روی «مرقال» خوانده می شد که در جنگ ، تیزتَک بود . وی که از شیعیان علی به شمار می رفت ، یک چشم خویش را در جنگ یَرموک از دست داده بود ... آن گاه ، معاویه ، ابو اَعور سُلَمی را به میدان وی فرستاد ؛ یعنی سفیان بن عوف را که از پیروان معاویه و جداشدگان از علی علیه السلام بود . پس میان ایشان جنگی سخت درگرفت و در فرجامِ روز ، با کشتگانی بسیار باز گشتند .

8 / 6روزِ سوم نبردتاریخ الطبری به نقل از قاسم ، غلامِ یزید بن معاویه : روز سوم ، عمّار بن یاسر به میدان آمد و عمرو بن عاص به مقابله اش برون شد . سپاهیان به نبردی بس سخت پرداختند . عمّار سخن گفتن آغاز کرد : ای عراقیان! آیا می خواهید کسی را بنگرید که با خدا و پیامبرش دشمنی ورزید و با آنان جنگید و بر مسلمانان ستم رانْد و مشرکان را پشتیبانی کرد و آن گاه که دید خداوند عز و جل ، دینش را شکوه می بخشد و پیامبرش را چیره می سازد ، وی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و اسلام آورْد ، حال آن که ما دیدیم از بیم ، اسلام پذیرفت ، نه با رغبت ؛ و هنگامی که خداوند عز و جل جان پیامبرش را ستاند ، به خدا سوگند ، همچنان از آن پس ، به دشمنی با مسلمان[ ها] و دوستی با مجرم[ ها ]شناخته شد؟ پس در برابرش پایداری بورزید و با وی بجنگید ، که همانا وی [ به زعم خود] نور خدا را خاموش می کند و دشمنان خداوند عز و جل را پشتیبان است . همراهِ عمّار ، زیاد بن نضر ، سواران را فرماندهی می کرد . پس عمّار به وی فرمان داد که با سواران یورش آورَد . وی یورش آورد و سپاهیان با وی نبرد کردند و پایداری ورزیدند و عمّار [ نیز] با پیاده نظام ، هجوم بُرد و عمرو بن عاص را از قرارگاهش برانْد .

.


ص: 20

الأخبار الطوال :خَرَجَ یَوما آخَرَ عَمّارُ بنُ یاسِرٍ فی خَیلٍ مِن أهلِ العِراقِ ، فَخَرَجَ إلَیهِ عَمرُو بنُ العاصِ فی ذلِکَ ، ومَعَهُ شُقَّهٌ سَوداءُ عَلی قَناهٍ . فَقالَ النّاسُ : هذا لِواءٌ عَقَدَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله . فَقالَ عَلِیٌّ رضی الله عنه : أنَا مُخبِرُکُم بِقِصَّهِ هذَا اللِّواءِ : هذا لِواءٌ عَقَدَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وقالَ : مَن یَأخُذُهُ بِحَقِّهِ ؟ فَقالَ عَمرٌو : وما حَقُّهُ یا رَسولَ اللّهِ ؟ فَقالَ : لا تَفِرُّ بِهِ مِن کافِرٍ ، ولا تُقاتِلُ بِهِ مُسلِما . فَقَد فَرَّ بِهِ مِنَ الکافِرینَ فی حَیاهِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وقَد قاتَلَ بِهِ المُسلِمینَ الیَومَ . فَاقتَتَلَ عَمرٌو وعَمّارٌ ذلِکَ الیَومَ کُلَّهُ . (1)

8 / 7الیَومُ الرّابِعُ مِنَ القِتالِتاریخ الطبری عن القاسم مولی یزید بن معاویه فی ذِکرِ أحداثِ الیَومِ الرّابِعِ مِنَ الحَربِ : خَرَجَ مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ وعُبَیدُ اللّهِ بنُ عُمَرَ فی جَمعَینِ عَظیمَینِ ، فَاقتَتَلوا کَأَشَدِّ القِتالِ . ثُمَّ إنَّ عُبَیدَ اللّهِ بنَ عُمَرَ أرسَلَ إلَی ابنِ الحَنَفِیَّهِ : أنِ اخرُج إلَیَّ . فَقالَ : نَعَم . ثُمَّ خَرَجَ یَمشی ، فَبَصُرَ بِهِ أمیرُ المُؤمِنینَ فَقالَ : مَن هذانِ المُتَبارِزانِ ؟ فَقیلَ : ابنُ الحَنَفِیَّهِ ، وعُبَیدُ اللّهِ بنُ عُمَرَ ، فَحَرَّکَ دابَّتَهُ ثُمَّ نادی مُحَمَّدا ، فَوَقَفَ لَهُ . فَقالَ : أمسِک دابَّتی ، فَأَمسَکَها ، ثُمَّ مَشی إلَیهِ عَلِیٌّ فَقالَ : أبرُزُ لَکَ ، هَلُمَّ إلَیَّ . فَقالَ : لَیسَت لی فی مُبارَزَتِکَ حاجَهٌ ، فَقالَ : بَلی ، فَقالَ : لا . فَرَجَعَ ابنُ عُمَرَ . فَأَخَذَ ابنُ الحَنَفِیَّهِ یَقولُ لِأَبیهِ : یا أبَتِ ! لِمَ مَنَعتَنی مِن مُبارَزَتِهِ ؟ فَوَاللّهِ ، لَو تَرَکتَنی لَرَجَوتُ أن أقتُلَهُ . فَقالَ : لَو بارَزتَهُ لَرَجَوتُ أن تَقتُلَهُ ، وما کُنتُ آمَنُ أن یَقتُلَکَ . (2)

.

1- .الأخبار الطوال : ص 174 ؛ وقعه صفّین : ص 215 عن یونس بن الأرقم عن شیخ من بکر بن وائل نحوه .
2- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 12 ، الأخبار الطوال : ص 174 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 371 ، البدایه والنهایه : ج 7 ص 262 کلاهما نحوه ؛ وقعه صفّین : ص 221 عن عمرو بن شَمِر .

ص: 21



8 / 7 روزِ چهارم نبرد

الأخبار الطّوال :روزی دیگر عمّار بن یاسر ، همراهِ سوارانی از عراقیان ، به میدان آمد . عمرو بن عاص [ نیز] با سواران یورش آورد ، در حالی که با خود ، تکّه پارچه ای سیاه رنگ داشت که بر نیزه کرده بود . مردم گفتند : این ، پرچمی است که پیامبر خدا برای وی بست . علی علیه السلام گفت : «من شما را از داستان این پرچم خبر می دهم . این ، پرچمی است که پیامبر خدا آن را بَست و فرمود : چه کس این را چنان که حق آن است ، بر می گیرد؟ . عمرو گفت : ای پیامبر خدا! حقِّ آن چیست؟ فرمود : [ این است که] با آن ، از هیچ کافری نگریزی و با هیچ مسلمانی نجنگی . امّا او با این پرچم ، در دوران زندگی پیامبر خدا ، از کافران گریخت و امروز ، با مسلمانان می جنگد» . پس عمرو و عمّار ، سراسرِ آن روز را جنگیدند .

8 / 7روزِ چهارم نبردتاریخ الطبری به نقل از قاسم ، غلامِ یزید بن معاویه ، در بیان رویدادهای چهارمین روز جنگ : محمّد بن علی و عبید اللّه بن عمر با دو سپاه بزرگ به میدان آمدند و به جنگی بس سنگین پرداختند . سپس عبید اللّه بن عمر ، پیکی نزد [ محمّد ]ابن حنفیّه فرستاد [ و پیغام داد برای نبرد تن به تن] به سوی من حرکت کن! گفت : می پذیرم . پس برون آمد و روان شد . نظر امیر مؤمنان [ از دور] به او افتاد و گفت : «این دو هماورد کیان اند؟» . گفته شد : [ محمّد] ابن حنفیّه و عبید اللّه بن عمر . پس امام علیه السلام مَرکبِ خویش را حرکت داد و محمّد را ندا داد . محمّد به اطاعت او ایستاد . علی علیه السلام گفت : «مَرکَبم را بگیر!» . محمّد چنین کرد . سپس علی علیه السلام به سوی عبید اللّه بن عمر رفت و گفت : «به هماوردی ات می آیم . پیش بیا!» . ابن عمر گفت : مرا نیازی نیست تا با تو مبارزه کنم . گفت : «چرا[ ، پیش آی]» . گفت : نه . پس ابن عمر بازگشت . ابن حنفیّه به پدرش گفت : پدر جان! چرا مرا از هماوردی با او باز داشتی؟ به خدا سوگند ، اگر مرا وا می گذاشتی ، امید داشتم که او را بکشم . امیر مؤمنان گفت : «اگر با او هماوردی می کردی ، من [ نیز] امید داشتم که او را بکشی ؛ لیکن از این که او تو را بکشد ، نگران بودم» .

.


ص: 22

وقعه صفّین عن عمر بن سعد :إنَّ عُبیدَ اللّهِ بنَ عُمَرَ تَقَدَّمَ فِی الیَومِ الرّابِعِ ، ولَم یَترُک فارِسا مَذکورا ، وجَمَعَ مَنِ استَطاعَ . فَقالَ لَهُ مُعاوِیَهُ : إنَّکَ تَلقی أفاعِیَ أهلِ العِراقِ فَارفُق وَاتَّئِد . فَلَقِیَهُ الأَشتَرُ أمامَ الخَیلِ مُزبِدا وکانَ الأَشتَرُ إذا أرادَ القِتالَ أزبَدَ ... وشَدَّ عَلَی الخَیلِ خَیلِ الشّامِ فَرَدَّها ، فَاستَحیا عُبَیدُ اللّهِ فَبَرَزَ أمامَ الخَیلِ وکانَ فارِسا شُجاعا ... فَحَمَلَ عَلَیهِ الأَشتَرُ فَطَعَنَهُ ، وَاشتَدَّ الأَمرُ ، وَانصَرَفَ القَومُ ولِلأَشتَرِ الفَضلُ ، فَغَمَّ ذلِکَ مُعاوِیَهَ . (1)

الفتوح فی ذِکرِ وَقائِعِ صِفّینَ : خَرَجَ الأَشتَرُ ... فَخَرَجَ إلَیهِ عُبَیدُ اللّهِ بنُ عُمَرَ بنِ الخَطّابِ . . . ثُمَّ دَنَا الأَشتَرُ ولَیسَ یَعرِفُهُ . فَقالَ لَهُ : مَن أنتَ أیُّهَا الفارِسُ ؟ ! فَإِنّی لا اُبارِزُ إلّا کُفؤا . قالَ : أنَا مالِکُ بنُ الحارِثِ النَّخَعِیُّ . قالَ : فَصَمَتَ عُبَیدُ اللّهِ بنُ عُمَرَ ساعَهً ثُمَّ قالَ : یا مالِکُ ! وَاللّهِ لَو عَلِمتُ أنَّکَ الدّاعی إلَی البِرازِ لَما خَرَجتُ إلَیکَ ، فَإِن رَأَیتَ أن أرجِعَ عَنکَ فَعَلتَ مُنعِما . فَقالَ الأَشتَرُ : أ لا تَخافُ العارَ أن تَرجِعَ عَنّی وأنَا رَجُلٌ مِنَ الیَمَنِ وأنتَ فَتیً مِن قُرَیشٍ ؟ ! فَقالَ : لا وَاللّهِ ما أخافُ العارَ إذا رَجَعتُ عَن مِثلِکَ . فَقالَ لَهُ الأَشتَرُ : فَارجِع إذا ولا تَخرُج إلّا إلی مَن تَعرِفُهُ . (2)

.

1- .وقعه صفّین : ص 429 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 513 ح 436 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 8 ص 71 .
2- .الفتوح : ج 3 ص 45 .

ص: 23

وقعه صِفّین به نقل از عمر بن سعد : در روز چهارم ، عبید اللّه بن عمر پیش تاخت و هیچ سوارِ نام آوری را [ در اردوگاهش] باقی ننهاد و هر که را توانست ، گرد آورْد . معاویه به وی گفت : همانا با مارهای عراق روبه رو می شوی . پس آرام باش و تأنّی پیشه کن . آن گاه ، اشتر پیشاپیشِ سواران ، غُرنده ، پیش آمد و او هر گاه قصد جنگ داشت ، می غرید ... و بر سپاه شام تاخت و آن را باز پس راند . عبید اللّه شرم ورزید و پیشاپیش سپاه حضور یافت و او تکْ سواری دلیر بود ... پس اشتر بر وی هجوم بُرد و به نیزه اش بزد . کار بالا گرفت و سپاه شام گریخت و اشتر ، برتری یافت و این ماجرا معاویه را اندوهگین ساخت .

الفتوح در بیان رویدادهای صِفّین : اشتر به میدان آمد ... عبید اللّه بن عمر بن خطّاب به سوی وی شتافت ... آن گاه ، به اشتر نزدیک شد ، در حالی که او را نمی شناخت . پس به اشتر گفت : کیستی ای سوار؟ من تنها با همانندِ خود مبارزه می کنم . گفت : من مالک بن حارث نَخَعی هستم . پس عبید اللّه بن عمر ، لَختی سکوت ورزید و سپس گفت : ای مالک! به خدا سوگند ، اگر می دانستم که تویی که هماورد می طلبی ، به سویت نمی آمدم . پس اگر صلاح می بینی که از میدانت بازگردم ، همین کن تا احسانی نموده باشی . اشتر گفت : آیا ننگ نمی ورزی که از میدان من عقب بنشینی ، حال آن که من مردی هستم از یَمَن و تو جوانی قریشی هستی؟ گفت : نه ، به خدا سوگند! مرا ننگی نیست که از میدانِ همچو تویی عقب بنشینم . اشتر به وی گفت : پس اکنون برگرد و جز برای نبرد با آنان که می شناسی ، باز نگرد!

.


ص: 24

8 / 8الیَومُ الخامِسُ مِنَ القِتالِوقعه صفّین عن الزهری فی ذِکرِ أحداثِ الیَومِ الخامِسِ مِنَ الحَربِ : خَرَجَ فی ذلِکَ الیَومِ شِمرُ بنُ أبرَهَهَ بنِ الصَّبّاحِ الحِمیَرِیُّ ، فَلَحِقَ بِعَلِیٍّ علیه السلام فی ناسٍ مِن قُرّاءِ أهلِ الشّامِ ، فَفَتَّ ذلِکَ فی عَضُدِ مُعاوِیَهَ وعَمرِو بنِ العاصِ . وقالَ عَمرٌو : یا مُعاوِیَهُ ! إنَّکَ تُریدُ أن تُقاتِلَ بِأَهلِ الشّامِ رَجُلاً لَهُ مِن مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله قَرابَهٌ قَریبَهٌ ، ورَحِمٌ ماسَّهٌ ، وقَدَمٌ فِی الإِسلامِ لا یَعتَدُّ أحَدٌ بِمِثلِهِ ، ونَجدَهٌ (1) فِی الحَربِ لَم تَکُن لِأَحدٍ مِن أصحابِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ، وإنَّهُ قَد سارَ إلَیکَ بِأَصحابِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله المَعدودینَ ، وفُرسانِهِم وقُرّائِهِم وأشرافِهِم وقُدَمائِهِم فِی الإِسلامِ ، ولَهُم فِی النُّفوسِ مَهابَهٌ . فَبادِر بِأَهلِ الشّامِ مَخاشِنَ الوَعرِ ، ومَضایِقَ الغَیضِ ، وَاحمِلهُم عَلَی الجُهدِ ، وَأْتِهِم مِن بابِ الطَّمَعِ قَبلَ أن تُرَفِّهَهُم فَیُحدِثَ عِندَهُم طولُ المُقامِ مَلَلاً ، فَیَظهَرَ فیهِم کَآبَهُ الخِذلانِ . ومَهما نَسیتَ فَلا تَنسَ أنَّکَ عَلی باطِلٍ . فَلَمّا قالَ عَمرٌو لِمُعاوِیَهَ ذلِکَ زَوَّقَ مُعاوِیَهُ خُطبَهً ، وأمَرَ بِالمِنبَرِ فَاُخرِجَ ، ثُمَّ أمَرَ أجنادَ أهلِ الشّامِ فَحَضَروا خُطبَتَهُ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ ثُمَّ قالَ : أیُّهَا النّاسُ ! أعیرونا أنفُسَکُم وجَماجِمَکُم ، لا تَفشَلوا ولا تَخاذَلوا ، فإِنَّ الیَومَ یَومُ خِطارٍ ، ویومُ حَقیقَهٍ وحِفاظٍ ، فَإِنَّکُم عَلی حَقٍّ وبِأَیدیکُم حُجَّهٌ ، وإنَّما تُقاتِلونَ مَن نَکَثَ البَیعَهَ ، وسَفَکَ الدَّمَ الحَرامَ ، فَلَیسَ لَهُ فِی السَّماءِ عاذِرٌ . ثُمَّ صَعِدَ عَمرُو بنُ العاصِ مِرقاتَینِ مِنَ المِنبَرِ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ ، ثُمَّ قالَ : أیُّهَا النّاسُ ! قَدِّمُوا المُستَلئِمَهَ ، وأخِّرُوا الحاسِرَ ، وأعیروا جَماجِمَکُم ساعَهً ؛ فَقَد بَلَغَ الحَقُّ مَقطَعَهُ ، وإنَّما هُوَ ظالِمٌ ومَظلومٌ . (2)

.

1- .النَّجده : الشِّدّه والشَّجاعه ، ورجلٌ نَجِدٌ ونَجُدٌ : أی شدید البأس (النهایه : ج 5 ص 18 «نجد») .
2- .وقعه صفّین : ص 222 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 463 ح 402 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 5 ص 180 .

ص: 25



8 / 8 روزِ پنجمِ نبرد

8 / 8روزِ پنجمِ نبردوقعه صِفّین به نقل از زُهْری ، در بیان رویدادهای روز پنجم نبرد : آن روز ، شِمر بن اَبْرهه بن صباح حِمْیَری بیرون آمد و همراهِ دسته ای از قاریان شام ، به علی علیه السلام پیوست . این کار ، توانِ معاویه و عمرو بن عاص را کاست . عمرو گفت : ای معاویه! تو می خواهی همراه شامیان با مردی بجنگی که با محمّد صلی الله علیه و آله خویشاوندی نزدیک و پیوند استوار دارد و در پیشینه مسلمانی ، هیچ کس با وی برابر نیست و مهابت و دلیری اش در جنگ را هیچ یک از یاران محمّد صلی الله علیه و آله ندارد . اینک او با شماری از یاران محمّد و تکْ سواران و قاریان و بزرگان و پیشینه دارانِ ایشان در اسلام ، به سوی تو آمده است و همه ایشان در دل ها مهابت می افکَنند . پس با شامیان به آوردگاه های خَشِن و گُدارهای تنگ درآ و آنان را به سختکوشی وا دار و پیش از این که تن آسا شوند و از درنگِ بسیار خسته گردند و آثار شکست در ایشان پیدا شود ، آنان را به طمع برانگیز . هر چه را فراموش کردی ، این را فراموش نکنی که تو بر باطلی! چون عمرو با معاویه چنین گفت ، معاویه در صدد برآمد که سخنانی ایراد کند . دستور داد منبری بیرون نهادند و آن گاه ، سپاه اهل شام را فرمان داد تا در سخنرانی اش حاضر شدند . پس حمد و ثنای خداوند را به جای آورد و گفت : ای مردم! جان ها و جُمجمه های خویش را به ما عاریه دهید . احساس شکست و خواری به خود راه مدهید که امروز ، هنگامه خطر کردن و ابراز حقیقت و پایداری است . شما بر حقّید و حجّت در کَفِتان است . جز این نیست که شما با کسی می جنگید که پیمان شکست و خونی را ریخت که ریختن آن حرام بود و در [ نزد خداوند ]آسمان ، عذرپذیری ندارد . سپس عمرو بن عاص بر پلّه دوم منبر فرا رفت و سپاس و ستایش خدای را به جای آورد و گفت : ای مردم! زِرِه پوشیدگان را پیش اندازید و بی زِرِهان را وا پس گذارید و ساعتی جمجمه هایتان را عاریه دهید که حق به جایی خطیر رسیده و این ، نبردی میان ظالم و مظلوم است .

.


ص: 26

تاریخ الطبری :فَلَمّا کانَ الیَومُ الخامِسُ خَرَجَ عَبدُ اللّهِ بنُ عَبّاسٍ وَالوَلیدُ بنُ عُقبَهَ فَاقتَتَلوا قِتالاً شَدیدا ، ودَنَا ابنُ عَبّاسٍ مِنَ الوَلیدِ بنِ عُقبَهَ ، فَأَخَذَ الوَلیدُ یَسُبُّ بَنی عَبدِ المُطَّلِبِ ، وأخَذَ یَقولُ : یَابنَ عَبّاسَ ! قَطَّعتُم أرحامَکُم ، وقَتَلتُم إمامَکُم ، فَکَیفَ رَأَیتُم صُنعَ اللّهِ بِکُم ؟ ! لَم تُعطَوا ما طَلَبتُم ، ولَم تُدرِکوا ما أمَّلتُم ، وَاللّهُ إن شاءَ مُهلِکُکُم وناصِرٌ عَلَیکُم . فَأَرسَلَ إلَیهِ ابنُ عبّاسٍ : أنِ ابرُز لی ، فَأَبی . وقاتَلَ ابنُ عَبّاسٍ یَومَئِذٍ قِتالاً شَدیدا ، وغَشِیَ النّاسَ بِنَفسِهِ . (1)

.

1- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 13 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 371 ، الأخبار الطوال : ص 175 کلاهما نحوه وفیه «عتبه» بدل «عقبه» ؛ وقعه صفّین : ص 221 وراجع مروج الذهب : ج 2 ص 388 .

ص: 27

تاریخ الطبری :در روز پنجم ، عبد اللّه بن عبّاس و ولید بن عُقبه برون آمده ، جنگی شدید کردند . ابن عبّاس به ولید نزدیک شد . ولید خاندان عبد المطّلب را دشنام داد و گفت : ای ابن عبّاس! پیوندهای خویشاوندی تان را بُریدید و پیشوایتان را کشتید . پس گمان می کنید خدا با شما چه خواهد کرد؟ به آنچه طلب کرده اید ، نمی رسید و آنچه را آرزو برده اید ، در نخواهید یافت . و خداوند اگر خواهد شما را هلاک و مقهور می کند . ابن عبّاس ، پیکی نزد وی فرستاد [ و پیغام داد] : «به نبردِ من بیا!» ؛ امّا وی سر باز زد . آن روز ، ابن عبّاس نبردی شدید کرد و یکْ تنه به دلِ سپاه می زد .

.


ص: 28

8 / 9الیَومُ السّادِسُ مِنَ القِتالِتاریخ الطبری :خَرَجَ قَیسُ بنُ سَعدٍ الأَنصارِیُّ ، وَابنُ ذِی الکَلاعِ الحِمیَرِیُّ فَاقتَتَلوا قِتالاً شَدیدا ، ثُمَّ انصَرَفا . وذلِکَ فِی الیَومِ السّادِسِ . (1)

مروج الذهب :أخرَجَ عَلِیٌّ فِی الیَومِ السّادِسِ وهُوَ یَومُ الإِثنَینِ سَعیدَ بنَ قَیسٍ الهَمدانِیَّ ، وهُوَ سَیِّدُ هَمدانَ یَومَئِذٍ ، فَأَخرَجَ إلَیهِ مُعاوِیَهُ ذَا الکَلاعِ ، وکانَتِ [الحَربُ ]بَینَهُما إلی آخِرِ النَّهارِ ، وأسفَرَت عَن قَتلی ، وَانصَرَفَ الفَریقانِ جَمیعا . (2)

8 / 10الیَومُ السّابِعُ مِنَ القِتالِتاریخ الطبری فی ذِکرِ أحداثِ الیَومِ السّابِعِ مِنَ الحَربِ : خَرَجَ الأَشتَرُ ، وعادَ إلَیهِ حَبیبُ بنُ مَسلَمَهَ الیَومَ السّابِعَ ، فَاقتَتَلا قِتالاً شَدیدا ، ثُمَّ انصَرَفا عِندَ الظُّهرِ ، وکُلٌّ غَیرُ غالِبٍ . وذلِکَ یَومُ الثُّلاثاءِ . (3)

مروج الذهب :وأخرَجَ عَلِیٌّ فِی الیَومِ السّابِعِ وهُوَ یَومُ الثُّلاثاءِ الأَشتَرَ فِی النَّخَعِ وغَیرِهِم ، فَأَخرَجَ إلَیهِ مُعاوِیَهُ حَبیبَ بنَ مَسلَمَهَ الفِهرِیَّ ، فَکانَتِ الحَربُ بَینَهُم سِجالاً ، وصَبَرَ کِلَا الفَریقَینِ وتَکافَؤوا وتَواقَفوا لِلمَوتِ ثُمَّ انصَرَفَ الفَریقانِ وأسفَرَت عَن قَتلی مِنهُما ، وَالجِراحُ فی أهلِ الشّامِ أعَمُّ . (4)

.

1- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 13 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 372 نحوه .
2- .مروج الذهب : ج 2 ص 389 .
3- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 13 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 372 .
4- .مروج الذهب : ج 2 ص 389 .

ص: 29



8 / 9 روزِ ششمِ نبرد

8 / 10 روزِ هفتمِ نبرد

8 / 9روزِ ششمِ نبردتاریخ الطبری :در روز ششم ، قیس بن سعد انصاری و ابن ذی کِلاع حِمْیَری به میدان آمدند و به سختی جنگیدند و سپس بازگشتند .

مروج الذهب :در روز دو شنبه که ششمین روز نبرد بود ، علی علیه السلام ، سعید بن قیس هَمْدانی را که در آن روزگار ، بزرگِ قبیله هَمْدان بود ، به میدان فرستاد . معاویه [ نیز ]ذوکلاع را به میدانِ وی فرستاد و تا پایان روز ، میانشان جنگ برقرار بود که کشتگان فراوان برجای نهاد . آن گاه ، همه افرادِ [ باقی مانده ]دو طرف بازگشتند .

8 / 10روزِ هفتمِ نبردتاریخ الطبری در بیان رویدادهای روز هفتمِ نبرد : در روز هفتم ، اشتر برای نبرد برون آمد و حبیب بن مسلمه به جنگ وی رفت . پس به جنگی سخت پرداختند و هنگام ظهر بازگشتند ، حال آن که هیچ یک پیروز نشد . و آن روز ، سه شنبه بود .

مروج الذهب :در روز هفتم ، سه شنبه ، علی علیه السلام اشتر را به فرماندهیِ نَخَع و قبایل دیگر ، به میدان فرستاد . معاویه [ نیز] حبیب بن مسلمه فِهْری را به میدان وی فرستاد و نبردی شدید میان ایشان درگرفت . هر دو طرف پایداری ورزیدند و همپایِ هم ، تا پای جان جنگیدند . سپس هر دو بازگشتند ، در حالی که کشتگان بسیار بر جای گذاشته بودند ؛ و تعداد زخمیان سپاه شام بیشتر بود .

.


ص: 30

الفصل التاسع : اشتداد القتال9 / 1القِتالُ الجِماعِیُّتاریخ الطبری عن زید بن وهب :أنَّ عَلِیّا قالَ : حَتّی مَتی لا نُناهِضُ هؤُلاءِ القَومَ بِأَجمَعِنا ! فَقامَ فِی النّاسِ عَشِیَّهَ الثُّلاثاءِ لَیلَهَ الأَربِعاءِ بَعدَ العَصرِ ، فَقالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذی لایُبرَمُ ما نَقَضَ ، وما أبرَمَ لا یَنقُضُهُ النّاقِضونَ ، لَو شاءَ مَا اختَلَفَ اثنانِ مِن خَلقِهِ ، ولا تَنازَعَتِ الاُمَّهُ فی شَیءٍ مِن أمرِهِ ، ولاجَحَدَ المَفضولُ ذَا الفَضلِ فَضلَهُ . وقَد ساقَتنا وهؤُلاءِ القَومَ الأَقدارُ ، فَلَفَّت بَینَنا فی هذَا المَکانِ ، فَنَحنُ مِن رَبِّنا بِمَرأیً ومَسمَعٍ ، فَلَو شاءَ عَجَّلَ النَّقِمَهَ ، وکانَ مِنهُ التَّغییرُ ، حَتّی یُکَذِّبَ اللّهُ الظّالِمَ ، ویُعلَمَ الحَقُّ أینَ مَصیرُهُ ، ولکِنَّهُ جَعَلَ الدُّنیا دارَ الأَعمالِ ، وجَعَلَ الآخِرَهَ عِندَهُ هِیَ دارُ القَرارِ ؛ «لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَسَاؤواْ بِمَا عَمِلُواْ وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُواْ بِالْحُسْنَی» (1) . ألا إنَّکُم لاقُو القَومِ غَدا ، فَأَطیلُوا اللَّیلَهَ القِیامَ ، وأکثِروا تِلاوَهَ القُرآنِ ، وسَلُوا اللّهَ عَزَّ وجَلَّ النَّصرَ وَالصَّبرَ ، وَالقَوهُم بِالجِدِّ وَالحَزمِ ، وکونوا صادِقینَ . ثُمَّ انصَرَفَ ، ووَثَبَ النّاسُ إلی سُیوفِهِم ورِماحِهِم ونِبالِهِم یُصلِحونَها ، ومَرَّ بِهِم کَعبُ بنُ جُعَیلٍ التَّغلِبِیُّ وهُوَ یَقولُ : أصبَحَتِ الاُمَّهُ فی أمرٍ عَجَبْ وَالمُلکُ مَجموعٌ غَدا لِمَن غَلَبْ فَقُلتُ قَولاً صادِقا غَیرَ کَذبْ إنَّ غَدا تَهلِکُ أعلامُ العَرَبْ (2)

.

1- .النجم : 31 .
2- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 13 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 372 ، البدایه والنهایه : ج 7 ص 262 ؛ وقعه صفّین : ص 225 عن یزید بن وهب .

ص: 31